مردم آفریقا دربارهی آسمان، افسانهای دارند که خیلی جالب و شنیدنی است.
میگویند در زمانهای خیلی خیلی قدیم که مردم هنوز کشاورزی را یاد نگرفته بودند و در غارها زندگی میکردند و حتّی شکار کردن را هم بلد نبودند، در خوشبختی کامل زندگی میکردند. لابُد میپرسید: آنها چه میخوردند؟ غذای آنها یک غذای پاک و خوشمزه بود. غذای آنها، آسمان بود.
در آن روزگار، آسمان خیلی خیلی پایین بود. آنقدر پایین که حتی دست بچههای کوچک هم به آن میرسید. مردم هر وقت که گرسنه و یا تشنه میشدند، دست دراز میکردند و تکّهی کوچکی از آسمان را میکندند و میخوردند. هر کسی به اندازهای که نیاز داشت، از آسمان میکند و میخورد. سالهای سال گذشت و بعضی از مردم شکمو و طمعکار، گاهی بیش از اندازهای که نیاز داشتند، از آسمان میکندند و میخوردند.بعضیها حتّی پس از آن که سیر میشدند، تعداد زیادی از آسمان را میکندند و در خانه مخفی میکردند؛ یعنی احتکار میکردند. این کار باعث شد که آسمان کمکم از زمین دور شود. چون هر تکّهای که از آن کنده میشد، قسمتی از آسمان از بین میرفت. بالاخره کار به جایی رسید که آسمان کاملاً از زمین دور شد؛ دورِ دور!
دیگر دست کسی به آسمان نمیرسید و مردم گرسنه، مجبور شدند به فکر چاره بیفتند. اوّل شکارکردن را یاد گرفتند و بعد هم کشاورزی و …
مردم، دیگر گرسنه نبودند؛ اما خوشبخت هم نبودند؛ چون آسمان از آنها قهر کرده بود و رفته بود بالای بالا. دیگر دست هیچکس به آسمان نمیرسید.
همانطور که میدانید، امّا خوشبخت هم نبودند؛ چون آسمان از آنها قهر کرده بود و رفته بود بالای بالا. دیگر دست هیچکس به آسمان نمیرسید.
کیهان بچه ها شماره 2589 صفحه 4