دفتر کوچک نوشته های من

دفتر خاطرات من

اینجا دفتر خاطرات منه. دنبال نظر دادن نباشید چون بسته س. اگر دنبال مطالب بدرد بخور می گردین تو بخش داستان مطالب جالبی گرد آوری کردم.

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۲۴ دی ۰۱ ، ۲۱:۱۵ برف
پیوندهای روزانه

[عنوان ندارد]

شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۲، ۰۹:۴۹ ق.ظ

ای ساربان آهسته رو، کارام جانم می رود            واندل که با خود داشتم، با دل ستانم می رود

من مانده ام مهجور ازو، بیچاره و رنجور ازو              گویی که نیشی دور ازو در استخوانم می رود

گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون         پنهان نمی ماند، که خون بر آستانم می رود

محمل بدار ای ساربان، تندی مکن با کاروان            کز عشق آن سرو روان گویی روانم می رود

او می رود دامن کشان، من زهر تنهایی چشان       دیگر مپرس از من نشان، کز دل نشانم می رود

برگشت یار سرکشم، بگذاشت عیش ناخوشم        چون مجمری پُر آتشم، کز سر دخانم می رود

با آن همه بیداد او، وین عهد بی بنیاد او                 در سینه دارم یاد او، یا بر زبانم می رود

بازآی و برچشمم نشین، ای دل ستان نازنین           کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می رود

شب تا سحر می نغنوم، واندرز کس می نشنوم       وین ره نه قاصد می روم، کز کف عنانم می رود

گفتم بِگِریم، تا اِبِل چون خر فرو ماند به گل             وین نیز نتوانم، که دل با کاروانم می رود

صبر از وصال یارمن، برگشتن از دلدار من          گرچه نباشد کار من ، هم کار از آنم می رود

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن          من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود

سعدی فقان از دست ما لایق نبود ای بیوفا

طاقت نمی آرم جفا، کار از فغانم می رود (غزلیات سعدی)

و یک شعر دیگه از سعدی

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران!

کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران!

هر کس شراب فرقت روزی چشیده باشد!

داند که سخت باشد قطع امیدواران!

با ساربان بگوئید احوال آب چشمم!

تا بر شتر نبندد محمل به روز باران!

بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت!

گریان چو در قیامت چشم گناهکاران!

ای صبح شب نشینان جانم بطاقت آمد!

از بسکه دیر ماندی چون شام روزه داران!

چندین که بر شمردم از ماجرای عشقت!

اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران!

((سعدی))بروزگاران مهری نشسته بر دل!

بیرون نمیتوان کرد الا بروزگاران!

چندت کنم حکایت؟شرح اینقدر کفایت!

باقی نمیتوان گفت الا به غمگساران!

یک کنسرت عالی بود با صدای محمد کاظمی. این ابیات رو از شعر سعدی جدا کرده بودن و چه اندوهی داشت. فکر کنم مال دهه شصته. من ده بیست سال از تلوزیون فکر می کنم به مناسبت فوت امام شنیده بودمش فایلشو دو سه سال پیش پیدا کردم. آه که چه اندوهی داشت

این ابیات رو جدا کرده بودن

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران           کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

ای ساربان آهسته رو، کارام جانم می رود            واندل که با خود داشتم، با دل ستانم می رود

محمل بدار ای ساربان، تندی مکن با کاروان            کز عشق آن سرو روان گویی روانم می رود

او می رود دامن کشان، من زهر تنهایی چشان      دیگر مپرس از من نشان، کز دل نشانم می رود

من مانده ام مهجور ازو، بیچاره(درمانده) و رنجور ازو              گویی که نیشی دور ازو در استخوانم می رود

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن                من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود

ای ساربان آهسته رو ، کارام جانم می رود            واندل که با خود داشتم، با دل ستانم می رود

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران           کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

اگه سعدی میدانست ترکیب و پس وپیش کردن شعراش این همه باعث زیباتر شدن و اندوهناک شدنش می شه شاید به این گروه کنسرت دست مریزاد میگفت :)

قسمت هایی که توی پرانتزه توسط گروه کنسرت بجای قسمت اصلی گذاشته شده تا اندوه شعر و همخوانیش بیشتر بشه

۹۲/۰۸/۱۱
من