دفتر کوچک نوشته های من

دفتر خاطرات من

اینجا دفتر خاطرات منه. دنبال نظر دادن نباشید چون بسته س. اگر دنبال مطالب بدرد بخور می گردین تو بخش داستان مطالب جالبی گرد آوری کردم.

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۲۴ دی ۰۱ ، ۲۱:۱۵ برف
پیوندهای روزانه

۱۱۲ مطلب با موضوع «داستان» ثبت شده است

برف کلامی است که فقط بر زبان سکوت جاری می‌شود،

سفیدخوانی آسمان است در فصل آخر سالنامه بی‌برگ.

 

منبع: اینترنت

من
۲۴ دی ۰۱ ، ۲۱:۱۵

 

یک آسمان پرنده رها روی شاخه‌ها،
در باغ بامداد.
یک آسمان پرنده،
سرگرم شستشو
در چشمه ‌سار باد!
یک آسمان پرنده،
در بستر چمن
آزاد، مست، شاد...
از پشت میله‌ها،
بغضی به های های شکستم،
قفس مباد!

فریدون مشیری

من
۲۵ آبان ۰۱ ، ۲۱:۰۰

به کجا چنین شتابان
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زین جا
هوس سفر نداری ز غبار این بیابان
همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا، سرایم
سفرت به خیر اما، تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را

 شفیعی کدکنی

من
۱۶ مهر ۰۱ ، ۱۶:۳۰

غم در دل تنگ من از آن است که نیست 

یک دوست که با او  غم دل بتوان گفت

من
۱۳ مهر ۰۱ ، ۲۰:۴۰

این روزها هوا خیلی غبار آلوده است. گرگ را از سگ نمیتوان تشخیص داد. هنگامی گرگ را میشناسیم که دریده شده ایم.

من
۰۵ مهر ۰۱ ، ۰۰:۲۳

از خانه بیرون بیا!

بگذار نیمکت‌های آن پارک قدیمی

با یک‌دیگر به جنگ برخیزند

تا تو قهرمانشان را انتخاب کنی برای نشستن!

 

بگذار کودکان پشت چراغ قرمز‌ها

تمام اسفندهاشان را در آتش بریزند

از شوق آمدنت!

 

بگذار فواره‌های تمام میدان‌ها دوباره قد بکشند

و در تک تک کوچه‌ها

بوی گل‌سرخ بپیچد

من
۱۷ مرداد ۰۱ ، ۱۸:۴۶

قلمی به دستم می دهند و کاغذی

تا از گناهان خود

اعتراف نامه ای رقم بزنم.

و من تنها

از کابوس مداوم گنجشکی می نویسم

که به تیر و کمان من

در تابستان هفت سالگی ام مُرد.

 

یغما گلرویی

من
۱۷ مرداد ۰۱ ، ۱۸:۴۱

دوستت‌ می‌دارم!

چونان‌ بلوطی‌ که‌ زخم‌ یادگارِ عشقی‌ برباد رفته‌ را!

ستاره‌ای‌ که‌ شب‌ را

برای‌ چشمک‌ زدن!

و پرنده‌ای‌ اسیر

که‌ پرنده‌ی‌ آزادی‌ را!

تا رهایی‌ به‌ بار بنشیند،

آن‌ سوی‌ حیرانی‌ِ میله‌های‌ قفس‌!


"یغما گلرویی"

من
۱۷ مرداد ۰۱ ، ۱۸:۳۵

تو سکوت میکنی

فریاد زمانم را نمیشنوی

یک روز من سکوت خواهم کرد و تو آن روز برای اولین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید

حسین پناهی

من
۱۷ مرداد ۰۱ ، ۱۸:۲۶

شکست عهد من و گفت هرچه بود گذشت!
به گریه گفتمش آری: ولی چه زود گذشت
بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید
بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت

 

ایرج دهقان

من
۱۶ خرداد ۰۱ ، ۲۳:۴۸