دفتر کوچک نوشته های من

دفتر خاطرات من

اینجا دفتر خاطرات منه. دنبال نظر دادن نباشید چون بسته س. اگر دنبال مطالب بدرد بخور می گردین تو بخش داستان مطالب جالبی گرد آوری کردم.

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۲۴ دی ۰۱ ، ۲۱:۱۵ برف
پیوندهای روزانه
چندی پیش از ترس مامان اینا تو آزمون استخدام دستگاه های اجرایی شرکت کردم. شرحش برای یه پست دیگه بمانه. دو بیت شعر تو بخش ادبیاتش بود که ازشان خوشم آمد. توی یه تیکه ورق که از کارتم کندم یادداشت کردم
 1 - ما عبث در سینه دریا نفس را سوختیم   گوهر مقصود در دامان ساحل بوده است.
 2- ملامت گوی عاشق را چه گوید مردم دانا؟  که حال غرقه در دریا ندارد خفته بر ساحل 
 --------------------------
 آن که ما سرگشته اوییم در دل بوده است
 دوری ما غافلان از قرب منزل بوده است
 ما عبث در سینه دریا نفس را سوختیم
 گوهر مقصود در دامان ساحل بوده است
 ما ز هجران ناله های خویش می پنداشتیم
 چون جرس فریاد ما از قرب محمل بوده است
 ما عبث دل را به زیر آسمان می جسته ایم
 این سپند شوخ در بیرون محفل بوده است
 داد از قید جهان زنجیر، آزادی مرا 
 شاهراه کعبه مقصد سلاسل بوده است
 تا دلم خون گشت، سیر چرخ بی پرگار شد
 سیر این پرگارها بر نقطه دل بوده است
 تا گرفتم رخنه دل را، جهان تاریک شد
 روشنی این خانه را از رخنه دل بوده است
 زیر مرهم می شناسد حال داغ ما که چیست
 هر که را آیینه پنهان در ته گل بوده است
 چشم او صائب مرا از عقل و دین بیگانه کرد
 دوستی با می پرستان زهر قاتل بوده است    
"صایب تبریزی"  منبع   http://ganjoor.net/saeb/divan-saeb/ghazalkasa/sh1157/ 
----------------------- 
 گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل
 گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گل
 ایا باد سحرگاهی گر این شب روز می‌خواهی
 از آن خورشید خرگاهی برافکن دامن محمل 
 گر او سرپنجه بگشاید که عاشق می‌کشم
شاید هزارش صید پیش آید به خون خویش مستعجل 
 گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من بگیرند
آستین من که دست از دامنش بگسل
 ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا
 که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل
 به خونم گر بیالاید دو دست نازنین شاید
 نه قتلم خوش همی‌آید که دست و پنجه قاتل 
 اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند
 شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل
 ز عقل اندیشه‌ها زاید که مردم را بفرساید
 گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل
 مرا تا پای می‌پوید طریق وصل می‌جوید بهل
تا عقل می‌گوید زهی سودای بی‌حاصل
 عجایب نقش‌ها بینی خلاف رومی و چینی
 اگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافل
 در این معنی سخن باید که جز سعدی نیاراید
 که هرچ از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل
سعدی منبع 
http://ganjoor.net/saadi/divan/ghazals/sh345/
۹۴/۰۳/۰۲
من